دانلود رمان جوجه رنگی من از ناشناس رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان جوجه رنگی من از ناشناس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
در مورد دختر و پسری هست که دختره میگه تحت هیچ شرایطی عاشق نمیشه و پسره کاری میکنه که دختره را عاشق خودش میکنه و یادم نیست که ازدواج میکنن یا صیغه میشن ماه عسل چند روزه هم میرن و دختره عاشق پسره میشه… پسره شرکت داشته بعد از ماه عسل… دختره میفهمه حامله هست از راه ازمایشگاه میره شرکت پسره تا خبر بارداریش را بگه که پسره را کنار دوست دخترش میبینه و اون ها با نیش و کنایه به دختره میگن همه این محبت ها و حرف های عشقی که پسره گفته واسه این بوده که…
خلاصه رمان جوجه رنگی من
رفتیم تو عاقد اومد و نشستیم سرجایگاه عقد… عاقد شروع کرده به خوندن خطبه عقد… خانوم هیوا مهرزاد، آیا وکیلم شمارا به عقد دائم آقای کوهیار بزرگمهر بامهریه ی معلوم یک جلد کلام الله مجید، ۱۱۴ سکه بهار آزادی، و سه دنگ از منزلی که قراره در اون اقامت کنید، آیا وکیلم؟؟ عروس رفته گل بچینه!!! برای بار دوم آیا وکیلم؟؟؟ عروس رفته گلاب بیاره… برای بار آخر عرض میکنم، آیا وکیلم؟؟ با صدای آروم گفتم: با اجازه ی پدرو مادرم و بزرگترا بله… آقا کوهیار بزرگمهرر آیا وکیلم شماره را به عقد هیوا مهرزاد در آورم؟
کوهیار: بله. همه دست زدن و کل کشیدن و یکی یکی کادوهاشونو دادن و تبریک گفتن… آقایون مجلس و ترک کردن فقط بابا و کوهیار و هیراد موندن… مامان شنلمو برداشت… تاچشم کوهیار بهم افتاد مات موند. “کوهیار” تا چشمم به هیوا افتاد ماتم برد چقد خوشگل شده… کاش میشد عادتامو ترک کنم و خوشبختش کنم حیفه برامن !! “هیوا” کوهیار دمه گوشم گفت : خوشگل شدیا… لبخند زدم و گفتم مرسی تو هم خوشتیپ شدی. کت وشلوار مشکی و بلوز سفید و کراوات مشکی… بابا اومد بهم تبریک گفت و
پیشونیمو بوسید و یه سرویس جواهر بهم کادو داد… هیرادم بهم به ساعت طلا کادو داد و کوهیار سویچ یه ماشین… همه جیغ زدن وهورا کشیدن… از چشم همه ی دخترا حسادت میبارید… حسادت به چی؟؟؟ به منی ک شوهرم هیچ علاقه ای بهم نداره…؟؟؟ سرعقد به قولی به خودم دادم که هرجور شده کوهیارو مال خودم کنم !!! کوهیار گفت: خب هیوا من میرم قسمت آقایون من نمیدونم چرا زن ومرد و جدا کردید؟؟ هیوا دوست ندارم هرکس و نا کسی ناخواسته ازم سوء استفاده کنه… به محرم و نامحرم معتقدم !!!