دانلود رمان پایگاه ویژه از سارا هاشمی

دانلود رمان پایگاه ویژه از سارا هاشمی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پایگاه ویژه از سارا هاشمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

میان سیاهی مطلق بود، نفس عمیق کشید اما جز بوی تلخ خون، هوایی عایدش نشد. مردمک هایش میان کاسه ی چشمانش می گشت اما، چیزی جز همان سیاهی یک دست نبود. دوست داشت فریاد بزند، گرچه صدا نداشت. حنجره اش شبیه سیاه چاله ای در دور افتاده ترین زندان دنیا بود. این قدر بو تند و زننده بود که با هر بار نفس کشیدن، گویی ریه اش را پر از خون می کردند. کم کم طعم شور و مرده اش را هم روی زبانش حس کرد. نفس های گرمی روی صورتش نشست…

خلاصه رمان پایگاه ویژه

با این که روز را با شلوغی و ماموریت شروع کرده بود، اما روز بدی نبود. تا عصر فقط یک ماموریت دیگر داشتند که با فرماندهی خود سرگرد بهنام، موضوع به خوبی فیصله پیدا کرد. بعد از برگشتن به پایگاه ، وارد اتاقش شد و روی مبل افتاد. خستگی ذهنش، مثل همیشه زورش بیشتر بود! توانایی فکر کردن نداشت! جلیقه ضد گلوله را از تنش بیرون کشید. با اینکه لباس های فرمشان بسیار راحت تهیه شده بود، اما وزن جلیقه و سلاحی که حمل می کرد، به خصوص کفش ها، اذیتش می کرد. خم شد تا بند کفشش را باز کند که ضربه ای به در خورد و تا سر بالا بگیرد، نیما وارد اتاقش شد: – خسته نباشید

فرمانده. – مرسی… چه خبر من نبودم؟! نیما کنار مبل ایستاد و سرگرد مشغول ادامه ی باز کردن بند کفشش شد. -هیچی تقریبا! با لاله فیلم دوربینا رو چک کردیم. فریم به فریم.. اما هیچی… – هیچی نمی شه! باید یه چیز از توش پیدا کنید. فردا صبح باید برین شرکت از کارمندا هم سوال و جواب کنید. وقتی صاف نشست، خیره به صورت نیما گفت: – تو یه چیز می خوای بگی! لبخندی که با شرمندگی روی لب های نیما نشست، مطمئنش کرد، حدسش درست است. – خب.. می شه من زودتر برم؟ تولد خواهرمه و … -آخ آخ نیما ! من هنوز هم موندم تو با این خانواده چه طور اومدی اینجا؟! اخه شغل

قحطی بود؟ اونم پلیس؟! سر نیما پایین افتاد و سرگرد بلند شد: – سریع از چشمام دور شو فقط ! برو نبینمت دیگه! نیما که می دانست سرگرد منظوری ندارد، با خداحافظی کوتاهی تنهایش گذاشت. سرگرد چند لحظه به در بسته خیره ماند و ناخوداگاه لبخند کم رنگی روی لبانش شکل گرفت. نیما شبیه پسر بچه ها بود! یک پسر مودب و مهربان و مسئولیت پذیر! چشمها و موهای روشنش، این صفاتش را پر رنگ تر نشان می داد. ترکیب صورت و بدن روی فرمش، قبل از اینکه شبیه یک پلیس زبده باشد، شبیه سوپر استار ها بود! موردی که سرگرد بهنام همیشه برای اذیت کردن همکارش استفاده می کرد!

دانلود رمان پایگاه ویژه از سارا هاشمی بدون دستکاری و سانسور