دانلود رمان نیمه تاریکی از asal_h رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان نیمه تاریکی از asal_h با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
امان از آن چشم هایت، چشم هایت یک فلسفه ی زیباست. اگر عاشق شوم معشوق شدن را بلدی ؟ اگ دلدار شوم، دل نگه داشتن را بلدی؟ تو آن نیمهِ ی تاریک من را از بین بردی، چگونه به تو بدهی دلم را بپردازدم؟ تو برایم هماننده آیدایِ شاملویی و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگریست.
خلاصه رمان نیمه تاریکی
چته رم کردی مگه ؟ اگر گذاشتی بخوابم. ماهک:مهمونی کنسل شده. سریع از جام پریدم و با تعجب گفتم یعنی چی؟ ماهک: یعنی اینکه نورا زنگ زد گفت مهمونی کنسل شده. منم زنگ زدم سیروان بهش گفتم که کنسل شده تا خواستم حرفی بزنم گفت: ولی نورا گفت مامانش به یه مهمونی زنونه دعوت شده از این باکلاسا مامانش گفته آسو و ماهک بیان چهار تایی بریم. من نمیاماا، اونجا همه غریبه آن….
این جور که بوش میاد مهمونِی حوصله سر بریه بعدشم قرآن میدن دستمون میگن بخونید. ماهک:چی میگی تووو میگم از این مهمونی باکالسا، ببین چطوریه که مامان نورا با اون دبدبه و کبکه به زور تونسته وارد اونجا شه. اونجا همه پولدار و باکلاسن میریم یکم خوش میگذرونیم روز تعطیل تو خونه بمونیم چیکار؟ تازه میرزایی ام که کلاسشو موکول کرد به هفته ی دیگه. خواستم اعتراضی کنم که گفت: تازه این همه هزینه کردیم پول لباس دادیم حداقل بریم یکم پز بدیم
بعد با دست زد تو صورتش و گفت مرگ ماهک نه نیار خوش میگذره، جون تو… تازه اگر خوش نگذشت با نورا برمیگردیم خونشون. خیل خب ولی اگر خوش نگذشت برمیگردیم. باشه ی سرسری ای کرد و بیرون رفت. همه چی تکمیل بود لباس آبی نفتی رنگم و موهای فر شده یِ دورم و آرایش ملیحم. ماهک:وای دختر تو چقد خوشگلی، تو ازدواج نکن من خودم میگیرمت بخداااا یدونه ای. لبخندی بهش زدم و گفتم: خودتم خیلی خوشگل شدی…