دانلود رمان قلب تزار از سامان شکیبا رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان قلب تزار از سامان شکیبا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
قلب، قلمرو عجیبیست. سرزمینی با مرزهای نامرئی، حکم رانی ستمگر و قوانینی نانوشته. گاه چنان وسعت مییابد که گویی کهکشان ها را در خود جای میدهد، و گاه چنان در خود فرو میرود که حتی تپشهایش را نمیتوان حس کرد. گویی تزار قدرتمندی در این سرزمین فرمانروایی میکند، تزاری با قلبی از جنس سنگ، که هرگز تسلیم احساسات نمیشود. تزاری که با دستان خودش دیوارهای بلندی به دور قلبش کشیده، دیوارهایی بلند و محکم، ساخته شده از خاطرات تلخ و از دست دادن ها. اما افسوس که حتی دیوارهای بلندترین قلعه ها هم نمی توانند جلوی رویش پیچک های سبز و لطیف عشق را بگیرند.
خلاصه رمان قلب تزار
زمانی که آنجا رسید گوش به در نزدیک کرد تا بفهمد از چه صحبت میکردند اما هیچ صدایی نشنید. کارتن در دستش سنگینی میکرد و لازم بود هر چه زودتر آن را جایی بگذارد. ضربه ای به در زد اما هیچ واکنشی نشنید. اخم هایش بلافاصله در هم گره خورد و نگران در را باز کرد. لحظه ای بعد متوجه سکوت حاکم بر اتاق شد. ظاهراً هر دو به خواب سنگینی فرو رفته بودند. یونا تقریباً در آغوش معلمش خزیده و خوابیده بود. با حرص زیر لب غرولند کرد.
یه جوری راحت تو بغلش خوابیده انگار صد ساله همدیگه رو میشناسن. آرکا همیشه در زندگی اش محافظه کارانه پیش رفته بود و با هیچ کس بیشتر از حد صمیمی نمی شد. پای کسی را به خانه اش باز نمی کرد حتی زمانی که دلش می گرفت، به کسی نمی گفت. تقریباً منزوی بود و این را به نفع خود و فرزندش می دانست تجربه نشان داده بود که به هر کسی روی خوش نشان میداد برایش پیشنهادات مختلف را ردیف میکرد و با سوال هایشان آرامشش را به هم میزند.
چرا زن نمی گیری؟ تنهایی سخت نیست؟ یونا گناه داره براش باید مادر بیاری و…یونا هم مثل خودش دیر و سخت با دیگران ارتباط میگرفت و نکته ی عجیب این بود که برخلاف، همیشه با معلمش این مشکل را نداشت حتى آن قدر احساس راحتی میکرد که کنارش میخوابید… در کنار احساس تعجب حتی کمی حسادت هم کرد چرا باید آن قدر سریع پسرش غوغا جهان آرا را بپذیرد؟ اصلا قصدش چه بود؟ مگر به اندازه ی کافی خط و و نشان نکشید که پایش را از حد و حدود خودش فراتر نگذارد؟ پس حالا در تخت پسرش چه غلطی می کرد؟