برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان زندانبان pdf از ماهک بابایی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان ماهک بابایی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان زندانبان
زندگی زندانیست که بیشتر از زندانی زندانبان دارد!
زندانبان بازگوکنندهی انتقامـی اشتباه که پایانش جز پشیمانی نیست!
داستانی پر از عشق و فداکـاری با گذر از رنج های فراوان…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان جام عقـیق
قسمت اول رمان زندانبان
تکیه ام را به صندلی دادم ، عکس روي مـیز رو برادشتم و پوزخندي به لبخند دختر تـوي عکس زدم..
دیگـه قرار نیست لبخند بزنه ،یعنی نمـیزارم یه لحظه خـوشحالی تـو
چشماش موج بزنه و با لبخندش بهم پوزخند بزنه..
چشماش سیاه بود..مثل همون مرد لعنتی که زندگیم رو ازم گرفت بخاطر…
بیخیال گذشتـه شـدم و با نفرت عکس را مچاله کردم و پرت کردم گوشـه اتاق..
بلند شـدم و به سمت پنجره رفتم و پرده را با اعصبانیت کشیـدم کنار به حیاط خـونه چشم دوختم.
با مرور گذشتـه هیچ چیز از دردم کم نمـیشـه
فقط زخم نفرت و انتقامم بیشتر مـیشـه..
من قسم خـورده ام
قسم خـورده ي انتقام..
انتقام؟ از کی و چی؟
اون مرد سالهاس که داره راحت زندگیشو مـیکنه و من از شـدت نفرت
از زندگیم شب ها خـواب به چشمام نمـیاد…
تقاص شو پس مـیـده بزودي…
سرمو برگردوندم و به عکس تنها زن زندگیم، مادرم نگـاه کردم..
عکسش تـوي اتاقم بود.. بوسه اي روش زدم..
عکس ماله ۱۰ پیشـه همون موقع که من ۱۶ سالم بود .. همون موقع که مادرمو ازم گرفتن…
این عکسو خـودم ازش گرفتـه بودم..
موهاش بلند بود و روي شونه هاش ریختـه بود.. یه لبخند قشنگ رو لباش بود..
عکس را روي مـیزم گذاشتم و کـاغذ هاي بهم ریختـه را از مـیزم جمع کردم و
تـوي کیفم گذاشتم.. از اتاق خارج شـدم و تفنگم
را پشت کمرم گذاشتم.
همـیشـه براي امنیت ام کنارم نگـهش مـیـداشتم..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید