دانلود رمان بی گناه و شوالیه از سام کرسکنت pdf رایگان بدون سانسور
دانلود رمان بی گناه و شوالیه از سام کرسکنت با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
وایپر ملقب به آدم شریر و بد نهاد، یه کابوس، و مرگ برای استخدام شدن بوده. اون به خاطر کشتار های سریعش شناخته شده ست، بنابراین وقتی یه مبلغ هفت رقمی برای ضربه جدیدی بهش پیشنهاد میشه تعجب نمیکنه. اون باید سریع پیداش کنه و همه چیز رو از بین ببره. وقتی علامت گذاری اون برای کُشتن معلوم میشه که یه دختر بچه بیست ساله معصوم با چشم های آبی بزرگه، اون نباید به یکی از این چیزها اهمیت بده، ولی اون این کار رو میکنه. وایپر میخواد اون دختر رو واسه خودش نگه داره. پدر ناتنی پِپر مادرش رو کشته و از اون زمان به بعد پپر در حال فرار کردن بوده.
خلاصه رمان بی گناه و شوالیه
رئیس پرسید: تو فکر میکنی میتونی از پسش بر بیای؟ وایپر به اون طرف پارکینگ خیره شد. امروز خیلی از مشتری و کاسب ها مشغول گشت و گذار و بی هدف گشتن بودن و زندگی رقت انگیز خودشون رو ادامه می دادن و معتقد بودن که اون ها مهمترین چیز توی جهان هستن. هیچ یک از اونها تصور نمی کردن که یکی از کشنده ترین قاتلان جهان در میان اونها باشه. وایپر بخشی از یه گروه نخبه آدم کش های سفارشی بود. اون به خاطر پول می کشت. هر کسی بالاترین جایزه رو ارائه بده، اون این جایزه رو می گرفت.
اون هیچوقت سوالی نمی پرسید، و هیچوقت هم به افرادی که کشته بود اهمیت نمی داد. این واسه اون شغلی بود، کاری که توش مهارت داشت. _چرا نتونم از عهده اش بر بیام؟ یه عکس از اون دختر برام بفرست و بقیه کارها رو میکنم. _اون باید به دلایل طبیعی بمیره. وایپر خرناسی کشید و هوا را با خشم و تمسخر از دماغش بیرون داد. _مشکلی نیست. اون یه ماه فرصت داشت تا زنی رو پیدا کنه و به زندگیش پایان بده. خیلی آسونه. اون راه های زیادی برای کشتن یه زن داشت و این یکی هم تفاوتی نخواهد داشت.
_پول رو واسم واریز کن، در صورو نیاز بیشتر باهات تماس می گیرم. وایپر وقتی به سمت ماشینش حرکت کرد سوت میزد. مواد غذایی رو با یه صدای تالاپ توی صندوق عقب گذاشت، پشت فرامان نشست و منتظر موند. عکس اون دختر توی موبایلش فرستاده شد و اون به دختر مورد نظر خیره شد. اون نمی تونست پانزده سال سن بیشتر داشته باشه اما طبق اون چه که رئیس بهش گفته بود، اون تقریبا بیست و یک ساله بود و نزدیک به شش ماه بود که فرار می کرد، عجیبه…