دانلود رمان پریان در غربت از ناشناس بدون دستکاری و سانسور
دانلود رمان پریان در غربت از ناشناس با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
سه خواهر به نام های پریزاد پریناز و پریسا هر سه متاهل و دارای فرزند هستند. یک روز تصمیم میگیرند که مجردی و بدون شوهر و بچه مسافرت تایلند برند. پریسا زنی با ایمان و با حجاب که به شوهر و بچه اش وفاداره و مراقب خواهرهایش است که به بیراهه نروند و همیشه در حال نصیحت که راه کج نرید. تا اینکه در هتلی که آنها اقامت دارند سه مرد تنها اتاق می گیرند و چشم یکی از آنها پریسا را میگیره…
رمان پریان در غربت
صبح روز بعد رو تصمیم گرفتیم که بریم و در شهر بگردیم باغ وحش زیبایی داشت…. انواع و اقسام حیوانات رو میشد اونجا دید. با فیل و زرافه و چند تا موجود دیگه عکس گرفتیم ولی هنوز در حال و هوای فیلم شب گذشته بودم. منی که اصلا عادت به دیدن این فیلم ها نداشتم اونم در دیار غربت و دور از شوهر تماشای این فیلم واقعا چه تاثیر خاصی می تونست رو من داشته باشه. دیدن این مناظر زیبا و گلها و گیاهان همه و به من آرامش می داد. دیگه از تماشای مردانی با شلوارک… پسرا و دخترای آزاد مثل قبل شگفت زده نمی شدم.
چون در دیسکو و فیلم دیشب خیلی چیزا دیده بودم…. نمی دونم چرا این زیبایی ها اون جوری که قبلا انتظار داشتم به من آرامش نمی داد. لذت می بردم. خوشم میومد. من وقتی که زیبایی های طبیعتو می دیدم دوست داشتم اونا واسم جاودانه باشن یا برای مدتی طولانی کنار این زیبایی ها باشم شاید این حس اومده بود سراغم حس جدایی این که تا یک هفته دیگه باید از این محیط دل بکنم و همین سبب می شد که لذت نبرم. متوجه شدم دلم مهرانو می خواد و این که بر گردم به تهران و بتونم با شوهرم باشم.
می خواستم خواهرامو ارشاد کنم ولی اونا رو من تاثیر بدی گذاشته بودند. یه بار از پچ پچ و گفته های دو تایی شون فهمیدم که تعجب کردن از این که چرا من این قدر ساکت شدم.
خلاصه رمان پریان در غربت
صبح روز بعد رو تصمیم گرفتیم که بریم و در شهر بگردیم باغ وحش زیبایی داشت…. انواع و اقسام حیوانات رو میشد اونجا دید. با فیل و زرافه و چند تا موجود دیگه عکس گرفتیم ولی هنوز در حال و هوای فیلم شب گذشته بودم. منی که اصلا عادت به دیدن این فیلم ها نداشتم اونم در دیار غربت و دور از شوهر تماشای این فیلم واقعا چه تاثیر خاصی می تونست رو من داشته باشه. دیدن این مناظر زیبا و گلها و گیاهان همه و به من آرامش می داد. دیگه از تماشای مردانی با شلوارک… پسرا و دخترای آزاد مثل قبل شگفت زده نمی شدم.
چون در دیسکو و فیلم دیشب خیلی چیزا دیده بودم…. نمی دونم چرا این زیبایی ها اون جوری که قبلا انتظار داشتم به من آرامش نمی داد. لذت می بردم. خوشم میومد. من وقتی که زیبایی های طبیعتو می دیدم دوست داشتم اونا واسم جاودانه باشن یا برای مدتی طولانی کنار این زیبایی ها باشم شاید این حس اومده بود سراغم حس جدایی این که تا یک هفته دیگه باید از این محیط دل بکنم و همین سبب می شد که لذت نبرم. متوجه شدم دلم مهرانو می خواد و این که بر گردم به تهران و بتونم با شوهرم باشم.
می خواستم خواهرامو ارشاد کنم ولی اونا رو من تاثیر بدی گذاشته بودند. یه بار از پچ پچ و گفته های دو تایی شون فهمیدم که تعجب کردن از این که چرا من این قدر ساکت شدم. خلاصه اون لحظات هم داشت سپری می شد و من و خواهرام تا می تونستیم عکس گرفتیم بعدشم رفتیم خرید و به یکی دو معبد سر زدیم… وقتی بر گشتیم خونه دو تا خواهر با هم دم گرفتند از این که به من خوش گذشته یا نه و از این حرفا، پریناز : امروز دیگه روز روز تو بود… اگه این گردش ها رو هم انجام نمی دادیم چیکار می کردیم…