دانلود رمان محو شده در ابرها از رویا قاسمی و گیسو خزان رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان محو شده در ابرها از رویا قاسمی و گیسو خزان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
داستان دختری که تو پرورشگاه بزرگ شده و حالا به خاطر یه اشتباه و اعتماد بیجا کلی بدهی بالا میاره و برای تسویه کردن پول طلبکارا مجبور میشه از خانواده پسری که این دام و براش پهن کرده کمک بگیره و تو همین راه با برادر اون آدم آشنا میشه که مرد سخت و نفوذ ناپذیریه و فقط با یه شرط راضی میشه تا پول طلبکارا روپرداخت کنه…
خلاصه رمان محو شده در ابرها
سرم شده یه کوه سنگین! کاپ کیک ها توی فر در حال پف کردن هستند و ای کاش زودتر برسن به پخت تا برم و یه کم هم شده خواب که نه فقط بتونم چشمامو روی هم بذارم. آقا کامران که وارد آشپزخونه میشه از روی صندلی بلند میشم. -درست نشدن؟ -چیزی نمونده! چند تا فنجون قهوه درست می کنه و میره دوباره روی صندلی میشینم و به سرنوشتم فکر می کنم. همه اش هشت سالم بود که پدر و مادرم تو یه تصادف فوت شدند، هر دو جز بچه های پرورشگاه بودند و بعد از مرگشون من هم به پرورشگاه منتقل شدم! روزهای سختی بود… درسم خوب بود معدلم پایین بیست نبود! خودمو غرق درس
کردم یه دختر تنها با روابط اجتماعی نه چندان بالا که تونست به دانشگاه راه پیدا کنه! ۱۸ سالم بود چند تای دیگه هم از بچه ها دانشگاه قبول شدند بهزیستی برامون یه خونه ی مشترک در نظر گرفت و از پرورشگاه بیرون اومدیم! من همون روزا برای خودم دنبال کار گشتم و با یه عالمه گشتن تونستم ساعتایی که دانشگاه ندارم تو یه سوپر مارکت صندوق دار بشم بعضی روزها هم که کافه ی آقا کامران سفارشای زیادی داشته باشه میام و شیرینی و کیک می پزم. آقا کامران برادر یکی از هم دانشگاهیامه، کتایون بعد از فهمیدن شرایطم و دونستن این که تو شیرینی پزی مهارت دارم من و به برادرش معرفی کرد.
دخترایی که با هم، هم خونه بودیم دچار شرایط بدی شدن تا جایی که پسر اوردن خونه و من نصفه شبی مجبور شدم از ترس از خونه بیرون بزنم و با کتایون تماس بگیرم شبونه با داداشش اومد دنبالم! وضعیت بدی داشتم و اونا هم لطف و در حقم تموم کردن آقا کامران بالای کافی شاپ یه سوئیت تر و تمیز داشت که بدون چشم داشتی تقدیم من کرد و منم به جبران لطفش درست کردن کل کیک ها و دسرهای کافه رو تقبل کردم! کار سختی بود اما تونستم بین درس خوندن و کار کردنم توازن برقرار کنم و این وسط ساعت های خوابم قربانی تصمیمات مهمم شدند! بالاخره بعد از نیم ساعت کار کافه تموم میشه و من…