دانلود رمان غرور شکسته (جلد سوم) از کورا ریلی pdf رایگان بدون سانسور
دانلود رمان غرور شکسته (جلد سوم) از کورا ریلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
ریمو فالکون، رییس مافیای کامورا. مردی خشن و تاریک، لحنی طعنه امیز و رفتاری بیرحم. کسی که احساساتی نداره و قلبش سیاه و تاریکه، و برای ظالم بودنش تو لاس وگاس معروفه.زن ها رو فقط موجوداتی ضعیف میبینه که بی ارزش هستن. به دنبال راهی برای انتقام گرفتن از خاندان اوتفیت میگرده و عروسشون رو در شب عروسیش میدزده تا با شکنجه اون خانوادشون رو نابود کنه. سرافینا دختری مغرور که میدونه حتی تو چنگ بی رحمترین مرد هم باید غرورش رو حفظ کنه و دربرابرش کوتاه نیاد.
خلاصه رمان غرور شکسته
“سرافینا” ریمو رو در حالی که اتاق رو ترک می کرد دیدم و به زور سر جام نشستم. زمزمه کردم: « فابیانو! » نزدیک تر شد و مقابلم زانو زد: « فینا ! » آروم گفت. فقط برادرم من رو به این اسم صدا میزد، ولی فابیانو وقتی که بچه بودیم همیشه با ما بازی می کرد و من رو با اسم کوچیکم می شناخت. مادرم من رو جوری بزرگ نکرده بود که التماس کنم، ولی ناچار بودم. دست هاش رو لمس کردم : « لطفا کمکم کن. تو عضوی از اوتفیت بودی نمیتونی این کار رو انجام بدی. » چشم هاش رو محکم بست و دستش رو کشید: « من الان عضوی از کامورا هستم. » ایستاد و بدون هیچ احساسی به من نگاه کرد.
«چه اتفاقی برای من خواهد افتاد؟ رئیست میخواد با من چی کار کنه؟» به زور پرسیدم. برای لحظه ای چشم هاش نرم شد و این وحشتناک ترین جوابی بود که میتونست به من بده. «اوتفیت توی منطقه ی خودمون به ما حمله کرد. ریمو برای انتقام اومده.» وحشت سردی به درونم چنگ زد: « ولی من که کاری به کار شما ندارم. » « تو نداری، ولی دایی دانتهات و پدرت و نامزدت یکی از مقام های بالای اوتفیت هستن. » پایین به سمت دست هام نگاه کردم بند انگشت هام از بس پارچه لباسم رو محکم فشار داده بودن مثل گچ سفید شده بود. بعد متوجه ی لکه های شدم و به سرعت تور رو ول کردم.
« پس اون قصد داره با آزار دادن من کاری کنه که اون ها تاوانش رو پس بدن؟ » صدام شکست گلوم رو صاف کردم، سخت تلاش کردم و نتونستم خونسردی خودم رو حفظ کنم. اون گفت: « ریمو نقشه ی خودش رو برای من فاش نکرده. اون ممکنه از تو استفاده کنه تا داییت رو مجبور کنه بخش هایی از قلمروش رو تسلیم کنه… یا هم مشاورش رو.» دایی دانته هرگز قسمتی از قلمروش رو، حتی برای خانواده، هر چقدر هم که مادرم بهش التماس کنه، تسلیم نمی کنه و اون یکی از افرادش، اون هم مشاورش رو به اونها تحویل نمیده. نمی تونست نه برای به دختر. من از دست رفته بودم. دوباره دیدم تار شد و…