دانلود رمان شیپور فرشته از ملیکا کمانی رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان شیپور فرشته از ملیکا کمانی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
شیپور فرشته روایتگر قصهی دختری شیرازیتبار و روانشناس، به نام سرمهراد است که برای تکمیل پایاننامه تهران میآید، شهری که همیشه مورد تنفر عجیب پدرش بوده . پس از ورود به تهران، با زنی آشنا میشود که دچار اختلالات عمیق روانیست، به طوری که نه با کسی ارتباط میگیرد و نه دیگر حتی خانوادهاش را میشناسد البته به جز پسر ارشدش شاهان! و طی همین اختلال با هیچ پزشکی همراهی نمی کند تا زمانی که سرمه را که کارآموز، روانشناسی بنام شده بود، میبیند و طی یک اتفاق نادر تمام اعلایم هیجانی را به او نشان میدهد و این تازه شروع ماجراییست که یک سرش میرسد به خانهای عجیب و قدیمی که بیست سال متروکه بوده و یک سر دیگرش هم میرسد به راز سربهمهر خاندان راد …!
خلاصه رمان شیپور فرشته
به سمت کابین آسانسور رفت و با ورود به اتاقک، در آیینه به چشم هایش زل زد و مثل تمام این چهار سال به این فکر کرد که چقدر از این زمردها متنفر است! همه می گفتند چشم هایش شکارچی قابلی ست و دل هیچ دختری از دست جادوی نگاهش در امان نیست اما خودش دل خوشی ازشان نداشت. بازشدن درب نشان از رسیدن به طبقه ی منفی دو می داد. منشی پیام داده بود که دکتر داخل خانه منتظرش است پس بدون فوت وقت به طرف ماشین رفت.
سپس به سمت خانه حرکت کرد. با رسیدن به آنجا، پیش از همه مهدیس را دید که با شلوار جین و تاپ مشکی در آستانه ی درب منتظرش است. چشم هایش زیر آن همه سایه سیاه مشخص نبود و لبان تزریقی اش را به قرمزترین رژلب آغشته کرده بود. هرچند به خاطر مراقبت های هرازگاهی اش از مادر، متشکرش بود اما هیچ وقت نتوانست با آن حجم از لوسی و لوندی و محبت های پوشالی کنار بیاید! وارد شد که صدای مهدیس «سلام» پس جدی سری تکان داد و با زمزمه ی ناخن شد روی تخته سیاه مغزش.
-سلام، خسته نباشی. خوبی؟ دوباره سر تکان داد و جدی تر از قبل گفت: – ممنون که اومدی. ننا گفت تا یکی دوساعت دیگه میاد، تو می تونی بری. حرفش به مزاج مهدیس خوش نیامد! – اُکی. اتفاقا خودم هم کار داشتم. امروز سه تا مشتری کنسل کردم که بیام اینجا! سنگین منت گذاشته بود و نتیجه اش شد گره بین ابروهای پرپشت و مردانه ی او. -اِن شاءالله به زودی این لطفات جبران میشه دخترخاله. و به سمت پیرمردی که احتمالاً همان پروفسور احدی معروف بود، رفت…