دانلود رمان سر دلم را به سر دارت آویخته ام از هانیه وطن خواه pdf بدون سانسور
دانلود رمان سر دلم را به سر دارت آویخته ام از هانیه وطن خواه با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
کمند دختری خودساخته ایی که بخاطر اتفاقاتی در خانواده جایگاهی ندارد ولی او بخاطر عشقش به خواهرش وارد معامله باسردار میران مردی با ظاهری مغرور و بدنی سوخته بزرگ خاندان میران ها و دشمن خانوادگی خود میشه، دراین معامله اسرار زیادی پرده برداشته میشه و عشقی عمیقی بین این دو رخ میده…
خلاصه رمان سر دلم را به سر دارت آویخته ام
هاچبک دوست داشتنی که با هنوز هم در اقساطش گیر کرده بودم را ، میان پرادوی سفید و بی ام دابلیوی مشکی رنگی برابر برج ، پارک نمودم و از این حجم اندکش بس راضی شدم. با ریموت قفل های عروسکم را زدم و با قدم های بلند ، پله های ورودی برج را دوتا یکی کردم و وارد لابی شیک و مدرنش شدم. نگهبان هیز برج که هیچ وقت سعی بر فهمیدن اسمش نگذاشتم ، با لبخند موذی اش برایم سر تکان داد و من آدامس موزی درون دهانم را با ناخن های زیبا و مانیکورشده ام خارج ساختم و برابر چشمانش روی
سرامیک های سفید برق افتاده انداختم و لبخندی پهن و وسیع به نگاه ناباورش زدم و بعد خودم را به درون آسانسور که در سمت چپ لابی دایره شکل واقع بود، انداختم. در طبقه پنجم این برج بیست طبقه، از آسانسور خارج شدم و با زدن زنگ چهارمین واحد، توانستم روی رودابه که در را برایم گشوده بود ، ببینم. لبخندی به رویم پاشید و من بی توجه کنارش زدم و از در گذشتم. موهایی که کامل بافت زده بود، صورت تپلش را بانمک تر می نمود. -خوشگل شدی… در را پشت سرم بست و در حالی که دست به سینه می
شد و به در آوردن مانتوی تابستانه و رهای من ، می نگریست ، سوت بلند بالایی کشید و گفت: چه کردی دخی… دوباره کجا رفتی این تاپو پیدا کردی؟… مردشورتو ببرن هرچی می خری هم بهت میاد. لپ گوشت آلود و نرمش را کشیدم و نگاهی به قد و بالای کوتاه و به نسبت چاقش که در تاپ و شلوار کوتاه چسبانش بیشتر نما داشت ، انداختم و گفتم : عزیزم راز من انداممه… شما هم کمتر بلمبون شاید یه نموره بهتر بشی. غش غش خندید و من در دل از این که کسی نمی توانست با زهر کلامش بیازاردش، لذت بردم…