دانلود رمان روزگار (جلد دوم) از shaghayegh_h96

دانلود رمان روزگار (جلد دوم) از shaghayegh_h96 pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان روزگار (جلد دوم) از shaghayegh_h96 با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سرگرد روزگار توتونچی پسر آزاد توتونچی یه ادم خشک و جدی هست کسی که برای کارش سنگ تموم میذاره وارد پرونده ای میشه که مسیر زندگیش رو تغییر میده پرونده ای که برای به سر انجام رسوندنش مجبور میشه وارد زندگی دختری بشه که هیچی ازش نمی دونه .. دختری که یه کلاف سر در گم هست ایا روزگار می تونه این کلاف سر در گم رو باز کنه؟

خلاصه رمان روزگار

(روزگار)  در اتاقم رو محکم به هم کوبیدم. وقتی تابان رو تو این حالت می دیدم حالم بد میشد. از این که نمی تونستم هیچ کاری کنم از خودم بدم می اومد. لباس هام رو عوض کردم و از پله ها پایین رفتم. مامان از آموزشگاه برگشته بود. _سلام مامان. مامان با لبخندی که رو لب هاش بود گفت: _سلام پسرم. _کی اومدید؟ _همین چند دقیقه پیش. مقنعه اش رو از سرش بیرون آورد و روی مبل انداخت. کنارش نشستم. _مامان؟ _جانم عزیزم؟ _میدونم که تا الان خیلی لطف در حقم کردید و اجازه دادید تابان رو بیارم اینجا، اما میخوام ازتون خواهش کنم مراقب تابان باشید که یه وقت از خونه بیرون نره.

_نگران نباش حواسم بهش هست. _تابان شاید سنش کم باشه، اما زبر و زرنگه. نمیخوام برای شما دردسر درست کنم، اما این موضوع خیلی مهمه برام. باشه بیشتر مراقبش هستم. روی موهای مامان رو بوسیدم. _قربونت برم. میدونی که عشق منی؟ _غلط کردی بچه! لبخندی زدم و به سمت بابا برگشتم. کتش رو از تنش بیرون آورد و به سمت ما اومد. بازوم رو گرفت و بلندم کرد. _از پیش زن من بلند شو! اینقدر هم قربون صدقه اش نرو، وگرنه با من طرفی. من رو از روی مبل بلند کرد و کنار مامان که با لبخندی که من عاشقش بودم و به ما نگاه می کرد، نشست. رو به مامان کرد. _خوبی خانم من؟

_اینطوریاست؟ بابا: برو بچه. مامان: سر کار میخوای بری؟ _بله. _ناهار نمی خوری؟ _نه میل ندارم. خم شدم و گونه ی مامان رو بوسیدم. بابا: برو دیگه، چه قدر زن من رو می بوسی! مامان خندید: آزاد بچه ام رو اذیت نکن. بابا هم خندید: چشم خانم. به سمت در رفتم. _خداحافظ. از خونه بیرون اومدم. سوار ماشینم شدم و راه افتادم. یک ساعت بعد تو اتاقم پشت میزم نشسته بودم و به این فکر می کردم که چه طور میتونم بامداد و بامشاد فرهادی رو دست گیر کنم؟ در اتاقم باز شد، کاویان وارد اتاق شد و روی مبل نشست. ابروهام رو بالا دادم. _به اتاق همه ی مافوق هات همینطوری وارد میشی؟

دانلود رمان روزگار (جلد دوم) از shaghayegh_h96 pdf رایگان بدون سانسور