دانلود رمان دروغی در کلیسا از JULIET_EVER pdf رایگان بدون سانسور
دانلود رمان دروغی در کلیسا از JULIET_EVER با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
هنگامی که کلویی خواهر بزرگ خود را تا عروسی بهترین دوستش دنبال کرد، انتظار نداشت که داماد قسمهای ازدواج خود را متوقف و به مهمانها اعلام کند که کلویی، فرزند او را باردار است و آنها عاشق یکدیگر هستند که البته یک دروغ بزرگ بود، زیرا: ۱-کلویی او را نمی شناخت و برای اولین بار بود که او را می دید، ۲-کلویی تازه ۲۲ ساله بود و هنوز هم در کالج درس می خواند، ۳- او یک دوست پسر داشت و ۴- او هنوز باکره بود. نتایجی که دروغ در کلیسا برای کلویی داشت، این بود که: -والدینش او را از خونه به بیرون پرت کنند. -دوست پسر محبوبش، او را کنار بگذارد و قلبش را بشکند. -خواهر بزرگش منکر این شود که او را هیچوقت می شناخته.
خلاصه رمان دروغی در کلیسا
– کلویی! بله، اون منم و اون دلبندی که اسم من رو فریاد میزنه کیارا هست، خواهر بزرگم. پژواک صداش هنوز توی سرم بود که از طبقه پایین فریاد زد: – عجله کن کلویی، داره دیرمون میشه. ناامیدی تو صداش موج میزد. سرزنشش نمی کنم، مطمئنا اگر من جای اون بودم، حال و روزم خیلی خرابتر بود. داشتیم به یه عروسی خیلی بزرگ می رفتیم، منظورم یه عروسی مجلل و با شکوهه. عروسی بهترین دوستش بود و من می خواستم مثل یه زنگوله بهش بچسبم و دنبالش برم.
چیز زیادی درباره دوستش نمی دونستم ولی می دونستم اونها فوق العاده به هم نزدیکند و قرار بود کیارا ساقدوش اصلی باشه. درواقع اصلا نمی خواستم به عروسی برم به خاطر روز چهارشنبه یه عالمه کار و تمرین از کالج داشتم که باید انجام می دادم اما وقتی کیارا داشت درباره عروسی صحبت می کرد و اینکه چقدر جذاب و دیدنی خواهد بود، من هم شیفته اش شدم. حالا اون منتظرم هست و منم دارم با شینیونی که تصمیم داشتم انجام بدم، سر و کله میزنم. همه چیز رو برای رویداد امروز برنامه ریزی کرده بودم.
موهای قهوه ایم بلند بود که استایل دادن به موهام، اونطور که می خواستم رو سخت می کرد. قبلا لباسم رو پوشیدم. سفید بود و تا بالای زانوهام می رسید. از کمر به پایین گشاد می شد و توری در آستینهاش داشت که بازوهای من رو می پوشوند. عاشق این لباس بودم چون کاری می کرد که چشمهای آبیم، برجسته تر به نظر برسه و حس یک فرشته رو داشته باشم ولی من حتی به فرشته بودن نزدیک هم نبودم. چشم هام رو روی آینه قفل کردم و داشتم از همه سنجاق ها برای نگه داشتن موهام استفاده می کردم اما نتیجه یه فاجعه کامل بود…