دانلود رمان گریزلی محبوب من از سارا فروغی زاده pdf بدون سانسور
دانلود رمان گریزلی محبوب من از سارا فروغی زاده با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
ماجرای بهار دختر دانشجوییه که برادرش بهادر بدلیل ارتکاب قتل متواری شده و خانواده مقتول او را به عنوان خونبس به عقد برادر مقتول در میارن تا برادرش خودشو معرفی کنه. و برادر مقتول کسی نیست جز جهان ایلچی استاد زبان فرانسه ی بهار…
خلاصه رمان گریزلی محبوب من
ساعت هفت که بیدار شدم جهان رو ندیدم و نگران شدم … مگه چه اتفاقی افتاده بود که هنوز به خونه برنگشته بود ؟؟ چون ساعت ۹ کنفرانس داشتم باید هرچه زودتر آماده می شدم ،حتی با آنکه شب قبل بیشتر از دو سه ساعت نخوابیده بودم . از جام بلند شدم و در حالیکه روی در و دیوار می افتادم به سمت توالت رفتم که چشمم به اتاق بغلی و جهان افتاد که روی تخت خوابیده و پتو را بخودش پیچیده بود. بی اختیار از دیدنش خوشحال شدم و لبخند بر لبم نشست . حضور او بمن حس امنیت می داد.
من این حسو دوس داشتم. نمی دونم کی برگشته و خوابیده بود که هیچی نفهمیده بودم. بعضی وقتا (بقول مادرم ) نمی خوابیدم ،بلکه به کما می رفتم که اگر زلزله هفت ریشتری هم می زد بیدار نمی شدم … و ظاهرا دیشب یکی از اون شبا بود! درِ اتاقشو به آرومی بستم که صدای پام بیدارش نکنه و بخوابه . مطمئنا شب سختی را پشت سر گذاشته بود …اول اعصاب خردی با داداش نفهمش ،بعدشم اینجوری …. فکری مثل برق و باد از سرم گذشت اما سعی کردم محلش نذارم ،همچین چیزی غیر ممکن بود .
کتری را به برق زدم و به توالت رفتم سپس خمیازه کشان به آشپزخونه رفتم تا چای آماده کنم . آشپزخونه ،بزرگ و مجهز بود و واسه هر چیزی جای مخصوصی در کابینت درنظر گرفته شده بود… حتی یخچال و لباسشویی… سرامیک کف و دیوارها سفید و بعضا با گلهای مشکی بود و کابینتها مشکی بانوار سفید… در مجموعه ای از دو رنگ سیاه و سفید قرار داشتم و به هر چی که نگاه می کردم ترکیبی از این دو رنگ بود … اینقدر سفید که می ترسیدم مبادا جای انگشتام روشون بمونه…