دانلود رمان عشق ارباب از darya pdf بدون سانسور
دانلود رمان عشق ارباب از darya با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
ستاره در پی مرگ ناگهانی خواهر دوقلویش مهتاب و به وصیت او، قبول می کند که نقش او را در خانه اش و در کنار شوهر خواهر خشک و مرموزش بازی کند حالا با حضور او آرامش به خانواده برگشته ولی شعله های انتقام در کنار عشقی نوخاسته ستاره را وادار می کند…
خلاصه رمان عشق ارباب
همه ی وسایل لازمه را در صندق عقب ماشین مهتاب گذاشتم و دستی به ماشین کشیدم ماشینی که روزی خواهرم در آن می نشست و حالا من به عنوان مهتاب پشت آن می نشستم.. با صدای نرگس جون که از اول صبح تاحالا غرغر می کردم به طرفش برگشتم.. _باز چی شده نرگسی! نرگس جون با اخمی نگاهم کرد و رو به آناهیتا که در حال ترکوند آدامسش بود گفت: نرگس جون به این بگو با من صحبت نکنه. آناهیتا رو به من کرد و گفت: آناهیتا نرگس جون میگه باهاش حرف نزنی. با لبخندی تکیه ام را به ماشین دادم و گفتم: به نرگسی بگو دلیلش چیه؟ آناهیتا رو به نرگس جون کرد: آناهیتا نرگس جون
ستاره میگه من چه غلتی کردم. مشتی به بازویش زدم و گفتم: من کی همچین حرفی زدم. آناهیتا با اخمی بازویش را ماساژ داد و رو به نرگس جون کرد… نرگس جون با همون اخم رو به آناهیتا گفت: نرگس جون بهش بگو میخوای بری اونجا چی بگی… نمیگن مهتاب اینطور نبود… نمی گن توی وحشی با مهتاب خیلی متفاوتی. آناهیتا: باشه حالا میگم. آناهیتا با لبخندی رو به من کرد. آناهیتا: نرگس جون میگه… توی از خدا بی خبر… توی وحشی… توی دیونه… چطور خودت رو با مهتابی که فرشته بود میخوای جا بدی… توی که ابلیسی از ریخت و قیافه ات می ریزه. هووووی درست صحبت کنا.
ایندفعه نوبت نرگس جون بود که مشتش را مهار بازوی او بکند… با خنده نگاهی به آناهیتا کردم. آناهیتا: زهرمار… کوفت… اصلا” این تو این نرگسیت به من چه خودمو انداختم وسط شما. من و نرگس جون هر دو خندیدم و به او که در ماشین مینشست نگاه کردیم… آناهیتا دست به سینه همانطور که آدامسش را میجوید با اخمی نگاهش را از ما گرفت… نگاهی به نرگس جون انداختم که صورتش از اخم چند لحظه پیش خبری نبود… به او نزدیک شدم و دستش را گرفتم. -من به کاری که میخوام بکنم ایمان دارم نرگسی. دست دیگرش را بر روی دستم گذاشت و با ناراحتی نگاهم کرد….